سوختم و آتش گرفتم کسی نبود که آتشم را خاموش کند...
قلبم تکه تکه شده تنم خسته تر از همیشه...
خسه شدم از بس منتظرت ماندم...
خسته شدم از بس کنج اتاقم نشستم و برایت اشک ریختم...
جواب اشک هایم را چ کسی خواهد داد؟
در سکوت خود جان دادم کسی نبود که حتی یک بار سکوتم را بشکند...
غم قلبم را احاطه کرده روحم سرگردان به دنبال توست...
این بود آن همه عشقت؟
حیف از قلب عاشقم که برای تو می تپد که این گونه تنهایم بگذاری...
ای کاش میتوانسم خودم را از بین ببرم...
ولی میدانم حتی در آن دنیا هم تنها خواهم بود
و در سکوت لحظه هایم خواهم شکست...
دیگر خدا هم رویش از من برگردانده...
من به چ کسی امید داشته باشم و برایش زندگی کنم؟
خسته شدم...
A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites!
A.W.Surveys - Get Paid to Review Websites!
:: موضوعات مرتبط:
دلنوشته ,
,
:: برچسبها:
هيچ كس ,
حس ,
تنهايي ,
مهدي محمدي ,
اشك ,
خسته شدم ,
:: بازدید از این مطلب : 621
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4